-
یعنی
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 01:31
لحظاتی ست پر از شیرین ترین دردها پر از خواستنهای نا خواست ها پر از یقین تردید ها پر از فریاد خلوتها لحظاتی برای تنهایی ... برای طلب و داشتن ها ... بر سر دو راهی خود و او , او را را خواستن ها ... پرستیدن ها ... عشق و ایمان را داشتن ها ... تجربه ی نگاهی تازه ... تجربه ی احساسی دیگر... بغضی بی دلیل و اشکی بی پایان......
-
وقتی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 02:52
وقتی گریه کردم گفتن بچه است وقتی خندیدم گفتند دیونست وقتی که جدی بودم گفتند مغروره وقتی شوخی کردم گفتند سنگین باش وقتی حرف زدم گفتند پر حرفه وقتی که ساکت شدم گفتند عاشقه وقتی که عاشق شدم گفتند گناه
-
تو را دوست دارم
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 22:28
تو چه می دانی که این دل که پشت پیراهنی از گل سرخ پنهان است ،چه قدر دلتنگ توست؟اگر دیواره ی دهلیزهایش را ببینی که با نام تو تزیین شده، اگر صدای تند و هیجان آلودش را بشنوی، آنوقت شاید کمی ـفقط کمی ـ او را درک کنی تو چه می دانی که این چشم که از میان تیرهای مژگان و کمان ابروان ردپای تو را دنبال می کند، چه قدر مشتاق دیدن...
-
کجایی...!؟
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 22:25
« نیستی. همه جا رو بو کشیدم. نبودی! پشت سـرت رو هم نگاه نکردی. اون موقع ها که های های اشک میریختم برات. وقتهایی که بدنم مـی سوخت از خواهش و تو نبودی. آره! تنها بودم. تنهایی رفته بود زیر پوستم. با همه بدنم لمسش میکردم. تو نشنیدی. هیچ وقت احساسش نکردی. نگفتم. یعنی نخواستم که بگم! دردهام مال خودمـه .. تو بدنم. تو رگهام....
-
محرم
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 23:03
وقت احرام ولبیک شده پسر فاطمه یادگار فرزند کعبه خونه ی خدا رو گذاشته واومده اینجا…… میخواد محرم بشه میره سراغ زینبش لباسی که بوی یاس ومدینه رو میده میگیره به تن میکنه زینب دیگه یقین داره باید از حسین دل بکنه وداع عاشقانه ای با برادر داره حسین آماده است با لبهای تشنه لبیک بگه صدای هل من ناصرش قلبم رو از جا میکنه اگه به...
-
زن و شوهر کامپیوتری
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 12:49
زن و شوهر کامپیوتری شوهر: سلام،من Log in کردم . زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟ شوهر: Bad command or File name . زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم ! شوهر : Syntax Error, Abort, Retry, Cancel . زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟ شوهر : File in Use, Read only, Try after some Time . زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من....
-
ای...
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 01:03
"ای مرا تو همه راز ... آواز مرا تو ساز" چو یک پروانه ی زیبا...برایم بال پرواز *** ای روح ترانه ام...شادی جاودانه ام ای همیشه عطر تو...جاریه توی خانه ام *** عشق همیشه بیدار...نی راه با تو هموار ای دوست صمیمی...خواهم تو را چه بسیار *** بدا به حال مویت...ندیده است چو رویت ای عشق حسرت انگیز...خو کرده ام به بویت *** ای...
-
بچه مردم
شنبه 30 دیماه سال 1385 22:47
سلام از اینکه دیر به دیر آپدیت می کنم منو ببخشید...دوستدار شما روزاتون برفی خوب من چه می توانستم بکنم ؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد.بچه که مال خودش نبود . مال شوهر قبلی ام بود ، که طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگیرد. اگر کس دیگری جای من بود ، چه می کرد؟ خوب من هم می بایست زندگی می کردم.اگر این...
-
باز اومدم
جمعه 24 آذرماه سال 1385 06:22
سلامی چو بوی خوش آشنایی باز اومدم با یه کوله بار از خاطره... از دورانی که گذشت چه خوب چه بد مهم این بود که گذشت ....
-
چه حال و هوایی داره این روزا...
شنبه 22 مهرماه سال 1385 16:28
سلامی چو بوی خوش آشنایی این روزها حس و حال خوب و هم بدی دارم میدونید چرا ...!؟ بعد از سال ها .... ماه ها........... هفته ها............. و بعد از روزها..................... منتظر بودم تا این شماره ها رو بشمرم... شما حدس میزنید که این شماره ها ماله چیه ....!!!! پس تا شماره ها تموم میشه ببینم کسی میفهمه ....!!!؟ ۱۰روز ۹...
-
برمیگردم
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 21:47
سلام بازم میام
-
حسنی
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 18:37
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی.... شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند....
-
دوستت دارم
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 11:37
سلام بعد از یک مسافرت طولانی اونم بدون خداحافظی دور از همه ارتباطات خیلی خوش گذشت حالا دیگه در خدمتم اومدم تا دوباره در این دهکده جهانی با شما باشم.... دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن! دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری! دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحرگاه عشق! دوستت دارم چون تو را می خواهم و...
-
میلاد مولود کعبه امام علی (ع) و روز پدر گرامی باد ...
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 23:46
عشق مادر به کمک پدر وقتی که تو 1 ساله بودی، اون(مادر) بِهت غذا میداد و تو رو می شست! به اصطلاح، تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی! وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری. تو هم این طوری ازش تشکر می کردی، که، وقتی صدات می زد، فرار می کردی! وقتی که 3 ساله بودی، اون،...
-
نمیدونم اینا از کجا در میاد؟
جمعه 13 مردادماه سال 1385 10:09
امروز روز خوب و زیبایی بود. هوا بسیار بهاری بود و من از این هوا (گفتم فقط هوا و نه آب و هوا !!) لذت بردم . از آنجا که روزهای خوب پایانهای خوبی ندارند من قبل از پایان روز تصمیم گرفتم که وبلاگ خودم را آپدیت کنم که خوب باشد. امروز من ساعت سهونیم از خواب بیدار شدم. تراورت قبل از من بیدار شده بود و توی دستشویی بود پس من...
-
قصه آدم
جمعه 6 مردادماه سال 1385 09:10
این قفسه سینه که می بینی یه حکمتی داره . خدا وقتی آدمو آفرید سینه اش قفسه نداشت یه پوست نازک بود رو دلش . یه روز آدم عاشق دریا شد . اونقدر که با تموم وجودش خواس تنها چیز با ارزشی که داره بده به دریا. پوست سینه شو درید و قلبشو کند و انداخ تو دریا . موجی اومد و نه دلی موند و نه آدمی . خدا ... دل آدمو از دریا گرف و...
-
ای ...
جمعه 30 تیرماه سال 1385 21:04
" ای مرا تو همه راز ... آواز مرا تو ساز " چو یک پروانه ی زیبا...برایم بال پرواز *** ای روح ترانه ام...شادی جاودانه ام ای همیشه عطر تو...جاریه توی خانه ام *** عشق همیشه بیدار...نی راه با تو هموار ای دوست صمیمی...خواهم تو را چه بسیار *** بدا به حال مویت...ندیده است چو رویت ای عشق حسرت انگیز...خو کرده ام به بویت *** ای...
-
موضوع جدید و فلش
جمعه 23 تیرماه سال 1385 02:00
سلام به دوستان خوبم چند وقتی که جو شعر به سرم زده به همین دلیل موضوع جدیدی رو ثبت کردم به اسم شاعرانه که حتماً متوجه شدین همیشه شاد باشین در روزهای خوب خدا ( راستی فلش رو هم دانلود کنید دیدنش ضرر نداره ) ...؟ با راست کلیک روی Download و زدن Open Link in New Window فایل فلش(SWF) رو دانلود کنید. امیدوارم خوشتون بیاد ...!
-
من میگم
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 00:59
من میگم بهم نگاه کن تو میگی منو رها کن من میگم چشات قشنگه تو میگی دنیا دو رنگه من میگم دلم اسیره تو میگی که خیلی دیره من میگم چشمات و واکن تو میگی من و رها کن من میگم بمون همیشه تو میکی ببین نمی شه
-
گناه
جمعه 16 تیرماه سال 1385 17:24
شب روضه هفتگی مان بود.و من تا پشت بام خانه را آب و جارو کردم و رخت خواب ها را انداختم ، هوا تاریک شده بود.و مستعمعین روضه آمده بودند . حیاطمان که تابستان ها دورش را با قالی های کناره مان فرش می کردیم و گلدان ها را مرتب دور حوضش می چیدیم، داشت پرمی شد.من کارم که تمام می شد ، توی تاریکی لب بام می نشستم و حیاط را تماشا...
-
شهادت حضرت فاطمه (س) را به دوستان عزیز تسلیت عرض می نما یم
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 05:38
-
محبت
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 17:05
گفتنی زیاد است.اما شروع گفتن و از چه گفتن کمی دشوار . و دقت و حوصله زیاد می خواهد .دلی خداوند در نهاد ما قرار داده که با محبت می خندد و با غم می گرید . سرای عشق است و صفا. خوشا بحال دلهای همیشه خندان .همیشه سرشار ازعشق و صمیمیت . نمی دانم چه بنوسم ولی کمی از نیاز امروزی دنیا ((محبت)) می نویسم . کلمه ای که روز به روز...
-
روانیم روانیه روانیم ...
جمعه 26 خردادماه سال 1385 08:51
برای همه پیش اومده که کلیدشون رو گم کنن ٬ مهم اینه که وقتی کلید رو گم میکنن توی خونه باشن یا بیرون خونه ... یاد اون حرفت افتادم که میگفتی قفلها رو باید بوسید تا کلیدها رو بشه دور انداخت ... دری که برای باز شدن قفل رو به بوسه ترجیح میده ارزش در زدن هم نداره ! تلفن داره زنگ میزنه و کسی خونه نیست ٬ منم دارم به این فکر...
-
مرگ قو
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 23:55
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زادو فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دورو تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد گروهی بر آنند کین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قوئی...
-
دو کلمه حرف حساب
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 22:19
سالروز ولادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار بر همگان مبارک باد بی منطقی هم یه جور منطقه، یعنی منطقه خودشو داره از اون طرف هم منطق آخره بی منطقیه چون هیچی تو دنیا منطقی نیست. پس وقتی به اوجه منطقت میرسی و میگی هیچی منطقی نیست یعنی تازه منطقی شدی چون اگه منطقی نبودی فکر میکردی همه چی منطقیه و باید با منطقه خودت جور در...
-
اختلالات فکری...
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 23:27
من کی میخواد حالیم بشه که آدم تو مرداب که گیر میکنه دست و پا نباید بزنه ؟ من چرا همش دارم فکر میکنم تو ماشینم و دارم میرم گاراژ بعد یه هو میزنم رو ترمز و برمیگردم نگا میکنم میبینم هیچکی تو ماشین نیست ؟! ... من چرا همه چی یه جوریه ؟! من چرا وقتی ابرا رو نیگا میکنم همشون یه شکلن ؟ اصلاً یه ابر بیشتر تو آسمون نیست ؟...
-
کابوس
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 08:15
چند شب پیش یک کابوس دیدم که یکی داره پتو میکنه (تیکه تیکه) میکرد مثل نون و بعد میچسبوند سر جاش وای نمیدونی اون شب و تا صبح خوابم نبورد یعنی آخر ضد حال ... ! حتی نمیشه کاری کرد فقط یادمه پتو رو محکم چسبیده بودم تا همشو پاره نکونه ... این اولین باری بود که اینطوری توی خواب ضد حال خوردم
-
گنج
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 22:12
« ننه جون شما هیچ کدوم یادتون نمیآدش . منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شیر گرفته بودم و رقیه رو آبستن بودم ...» خاله این طور شروع کرد. یکی از شب های ماه رمضون بود که او به منزل ما آمده بود و پس از افطار ، عصومه سلطان ، قلیان کدویی گردویی گردن دراز ما را - که شب های روضه ، توی مجلس...
-
عشق
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 08:52
زندگی منشوری است دوار که با دوران خود قلب هزاران موجود با احساس را به رنج می آورد و جفت های عاشق را از هم جدا می کند تا فقط قصه دردناکی باقی بماند . اما در این میان من اولین نیستم وآخرین هم نخواهم بود . از جمله کسانی که قلبهایشان از آن خودشان نیست و با نگاهی ویران می شود . روزی چشمان زیبایت سر گردانم کرد ومرا در پیچ...
-
غروب عشق روزهای برفی
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 19:00
سلام به همه دوری با دلیلم رو ببخشید اصلاْ نمیشد اما دیگه هستم خدمتتون با روزهای برفی ... همانگونه که آفتاب در افق دور دست آخرین اشعه های زردرنگ خود را با نهایت حیرت بصورت زمین می تابد وبوسه های جدایی به سر و صورت معبود خود می زند احساس می کنم روح من نیز چون خورشید آهسته آهسته درخشندگی خود را از دست می دهد . اینکه می...