*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

نامه

امروز باز با یک جرعه آب به پیشواز عشق می روم و نامه ای از گوهر ناب دارم ، امروز باز با حنجره ای گرفته به تو خواهم گفت که برای خواندن نامه ام از خود مایه بگذاری .

امروز برایت خواهم نوشت که برای بیاد آوردن روزگار گذشته با آن خاطرات شیرین چه باید کرد .

در این نامه و نامه های دیگر می نویسم که تا کنون از چه و کجا رنجیده خاطرم ، من همان یگانه دوست تو که در آستانم قفس شده بودی و من کبوتر آن قفس .

امروز از عمق درون برایت می نویسم ...

از اون حرفها

تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستان دلم هرگزغروب نخواهد کرد.
امشب تمام ستارهای آسمان گریه می کنند.
امشب تمام مرغان آسمان اشک می ریزند.
امشب اشک ازچشم می ریزد.
امشب قلبی می شکند وصدای شکستنش به آسمان می رسد.
اما نمی دانم چرا به گوش خدا نمی رسد.
من صدای شکسته شدن قلبم را شنیدم.
فکرمی کنم اولین کسی باشم که صدای درهم شکستن قلبم را با گوش های خودم شنیده باشم .
نمی دانم خدایی هست؟
اگرهست چه خدای خا موشی .
ازاین همه خا موشی قلبم می گیردودوست دارم فریا دبکشم .
آخربا که بگویم درداین قلب شکسته را آخربا که بگویم که قلب من ((عاشق )) قلبی است که با سنگ بیابان فرقی ندارد.
قلب من ((عاشق )) قلبی است که اصلا قلب نیست .
دلم می خواهد آنقدرفریا د بکشم که صدای فریا دم قلب خدا را به لرزه در آورد.
دلم می خواهد فریا د بزنم ودیوانه واربه خدا بگویم آخرتوخدای خوب من چطوربنده ای آفریدی که از عهده اش بر نمی آیی.
توچه طور می توانی این همه نا عدالتی را ببینی وبه صدا در نیایی.
مگرنه که می گویندتوبخشنده ای پس اگرگناهی مرتکب شدم به درگاهت به بزرگواری خودت مرا ببخش .
واین همه مرا عذاب مده مگرنه اینکه می گویند تورحیمی پس چرا به من رحم نمی کنی پس رحمت کجا ست...؟
خدایا من خیلی سختی کشیدم من خیلی رنج کشیدم به امیداینکه دررحمتت رابه سوی من باز کنی . نه اینکه در اول جوانی چنان به زیر بار مشکلات کمرم را خم کنی که دیگرقدرت ایستا دن از من لغوشود خدایا به اوبگوبه او بگوبا تمام بدیهایت دوستت دارم آری با ز هم می گویم
تورابا تمام بدیهایت می خواهم گرچه تو خیلی عذابم دادی ...!
توهمیشه درمقابل چشمان اندوه باروغم زده من عرق در شادی های خود بودی .
خوش باش که شادیت را می خواهم.خوش باش که همیشه خوش بینمت.
محبوبم توراه زندگی ات را انتخاب کن .آرزو دارم که همیشه تووخوشبختی را کنار هم ببینم .آه که چه حرفهایی به من زدی ...؟
حرفهایی که فقط بار سیاهی به روی قلبم می آورند .
تو همیشه با خودمی اندیشی که شب و روز نفرینم را توشه راحت می کنم اما افسوس که نمی دانی که جز خوشبختی برایت چیز دیگری
نمی خواهم .افسوس که نمی دانی که هیچ گاه نه بدیت را خواستم نه بدیت را گفته ام . وقتی با خود می اندیشم که تو درچه خیالی و من در چه
خیال خنده ام می گیردخنده ای که از گریه غمنگیزتر است .
چشمان من آن همه اشک را بدرقه راحت کرد که تنها به تو بفهما ند که دوستت داردو تنها از تو بخواهد که نسبت به این چشمها این همه
بی محبت نباشی .در این دنیای پراز هیاهوچشمان من فقط چشمان تو را می جوید آسمان را نگاه می کنم ستارها را می نگرم فقط به خیال
انیکه چشمان تورا در میان آنها ببینم.آخرمن وتوهمیشه در زیر سایه آسمان گفتگومی کردیم دستهای من فقط دستهای تو را می جوید.
عزیزم صبرمی کنم .آنقدرصبرمی کنم تا راحت را انتخاب کنی .برووراه زندگیت را دریاب آنگاه من راحم را از تو بازمی یابم .
ای کاش آن قلب سنگیت که درون سینه ات یخ بسته ذره ای از قلب من خبر داشت وحس می کرد که چطور با تو صادق و یکرنگ بودم .
و من می بوسم قلب سنگی تو را که صادق بودی وبا شهامت نخواستی و نمی خوای با دروغ با من باشی....

سفری باید کرد...

سفری‌ باید کرد، تا سرآغاز رسیدن‌
سفری‌ باید رفت‌
همسفر باید شد
با پر شاپرکی‌
در دل‌ شب‌
بیصدا، اما نرم‌
سفری‌ باید کرد
و گذر باید کرد
از میان‌ اندوه‌
تا رسیدن‌ به‌ درآبادی‌
سفری‌ ساده‌ ولیکن‌ دشوار
آن‌ چنان‌ ساده‌
که‌ از سادگی‌اش‌
قاصدک‌ پی‌ ببرد به‌ دلدادگی‌اش‌
لیک‌ اما دشوار...
بی‌گمان‌ این‌ سفری‌ نیست‌، که‌ از اول‌ آن‌ راه‌ هموار شود
صبر هم‌ باید داشت‌
رنج‌ هم‌ باید برد
خون‌ دل‌ باید خورد
که‌ مبادا دلت‌ از دست‌ زمان‌ سیر شود
یا که‌ پشتت‌ بکند پشت‌ به‌ دشواری‌ها
سفری‌ باید کرد
این‌ سفر الزامیست‌...

حالا که نوشته ام ؟

چه فرقی است بین خواندن ونخواندن ؟


یا اینکه باشی یا نباشی ؟


من با تو باشم یا نباشم ؟


چه فرق است  بین بودن ونبودن , خوردن ونخوردن ؟


چه فرق می کندعاشقت باشم یا تو عاشقم باشی ؟


چه فرق می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز شود ؟


چه فرق می کند ستاره نور داشته باشد یا نداشته باشد؟


چه فرق می کند که خورشید زرد باشد یا قرمز , یا بصورت نوری در پشت ابر نمایان باشد.


فقط ماباید ببینیم که آیا ماه هلال ابرو باشد یا ماه رخ تو تمام ،چه فرق می کند که من بنویسم یا ننویسم ؟ حالا که نوشته ام؟


چه فرق دارد نحوه نگارش من با همه آنهایی  که می نویسند ؟


چه فرق است  بین تو وپسر خوانده دیگری وآیا فرق دارد یانه ؟


پس هر سخن  راز ورمزخاص خود دارد که بین گفتن ونگفتن آن همه دراضطرابیم

به زودی

ببخشید که دیر آپلود میکنم