*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

دوست

" فقط صدای زوزه ی باد از درزهای پنجره ام می آید "Click here to visit the Emoticons Mail site

سایه ی سرم روی کاغذ افتاده...چیزی نمی بینم

چند تکه کاغذ روی میزم - به همراه ساعتی از کار افتاده

عکس های سیاه و سفید...

خرده آشغال های دیگر

سازهای غربت... صدای بازاریان سکوت شب را بر هم می زند

شب شده - از پنجره ام به شهر تاریک نگاه می کنم

مادری دست کودکش را گرفته... می دوند تا خیس نشوند

اذان با زمینه ای از نم نم باران گوش ها را نوازش می دهد

به آسمان نگاه می کنم

فقط یک ستاره در آمده

نمیدانم چرا ستاره ها ریگر شب ها هم به مهمانی من نمی آیند

خودکار بیک در دستم -

گرسنه ام می شود

تکه از نان شام دیشب باقی ماندستClick here to visit the Emoticons Mail site

چقدر ماشین...چقدر آدم

آدمک های بی هدف... یکیشان من

تلفنم غبار گرفته...چند ماهیست روزنامه نخوانده ام

دست هایم زخم برداشته اند

یاد جمله ای می افتم :

" دوست ٬ یک سکه ی نایاب ! " Click here to visit the Emoticons Mail site

عشق

به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید

به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید

به باد گفتم عشق چیست؟ وزید
 
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید
 
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد
 
به عاشقی گفتم عشق چیست؟

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:

دیوانگیست

عاشقی یعنی...

عاشقی یعنی
ساعت ها ایستادند زیر برف و بارون و آفتاب برای دیدن معشوق
عاشقی یعنی
ماه ها مست دیدار بودن
عاشقی یعنی
خریدن یه لحظه ناز نگاه معشوق
عاشقی یعنی
یه نامه برای معشوق که تو دل سیاه شب از سپیدی فردا میگه
عاشقی یعنی
بو کشیدن دست خط معشوق
عاشقی یعنی
گریه کردن...گریه کردن...گریه کردن
عاشقی یعنی
بارها خواب معشوق رو دیدن
عاشقی یعنی
هر کجا به یاد معشوق بودن
عاشقی یعنی
غرق لذت شدن حتی از صدای نفس های معشوق
عاشقی یعنی
با دیدن معشوق ضربان قلبت بره رو هزار
عاشقی یعنی
من ( حاضرم ) نباشم تا تو باشی
عاشقی یعنی
وصال ، وصال دو روح نه دو جسم
عاشقی یعنی
مال من نباش ، اما باش و زندگی کن

منتظرم...

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
 
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر چیز دیگری نیست

بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

به خاطر کی زنده هستی؟

گفت: به خاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم میخواست با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو

بهش گفتم به خاطر هیچ کس

گفت:بخاطر چی زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد می زد بخاطر تو با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز

به او گفتم تو به خاطر چی زنده هستی؟

در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود

گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده نیست