به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید
به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد
به عاشقی گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:
دیوانگیست
گفت: به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دلم میخواست با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو
بهش گفتم به خاطر هیچ کس
گفت:بخاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم فریاد می زد بخاطر تو با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز
به او گفتم تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود
گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده نیست