برای همه پیش اومده که کلیدشون رو گم کنن ٬ مهم اینه که وقتی کلید رو گم میکنن توی خونه باشن یا بیرون خونه ... یاد اون حرفت افتادم که میگفتی قفلها رو باید بوسید تا کلیدها رو بشه دور انداخت ... دری که برای باز شدن قفل رو به بوسه ترجیح میده ارزش در زدن هم نداره !
تلفن داره زنگ میزنه و کسی خونه نیست ٬ منم دارم به این فکر میکنم که خیلیا تو دوست داشتن میمونن خیلیا تو دوست داشته شدن میمونن ٬ خیلیا تو عاشق شدن میمونن ٬ خیلیا تو عاشق موندن میمونن ولی ... تو نه ... حتی اگه کلیدت رو گم کرده باشی.
چشام رو میبندم و خواب میبینم .. خواب رنگین کمون ... واقعاً چه فرقی میکنه کی عاشق کی باشه؟ واقعاً چه فرقی میکنه رنگین کمون از کدوم گوشهی آسمون شروع بشه ؟ ... وقتی بیدار میشم تو رو میبینم که بالای ابرا رو رنگین کمون نشستی و داری آسمون رو خطخطی میکنی .
من هم دارم تیکه ابرا رو تو آسمون نیگا میکنم و سعی میکنم بفهمم هرکدوم شکل چی هستن ... هی ... دود قلیون همهی آسمون رو گرفته !! ... من چشام رو میبندم و میخوابم ... این بار دیگه هیچ خوابی نمیبینم...
خواستم فکر کنم یه مدت ... نشد . به من فکر کردن نیومده .
الان دلم خواست میپریدم یه خوشگشه بوس میکردم بعدش هم مهم نبود چه جوری میزد تو گوشم یا کجام ... مشکل اینه که الان ساعت ۳ صبحه خوشگلاش همه خوابن !
خواب دیدم مردم ... رفتم بهشت .
دیدی بعضی وقتا راه رو گم میکنی از این و اون آدرس میپرسی ... دیدی معمولاً بهت میگن درسته همینو بگیر مستقیم برو میرسی ... نمیدونم چرا اینجور وقتا معمولاً به بنبست میرسی !(منم دارم به اون بن بست میرسم...کسی نیست آدرس درست بده)
خوشم اومد ٬ فکر کنم دوسش داشتم . ولی هیچکی اونجا نبود ... نه آشنا نه غریبه ... چرا ؟
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دورو تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند کین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قوئی بصحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
0000000 0000000
00000000000000 0000000000000
00000000000000000 000000000000000000
000000000000000000000000000000 00000
00000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000 0000
0000000000000000000000000000000000000000 00000
00000000000000000000000000000000000000000 000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000000000
00000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000
000000000000000000000000
00000000000000000000
000000000000000
0000000000
000000
0000
0
به امید افتخار ایران در بازیهای جام جهانی (در نا امیدی بسی امید است)
سالروز ولادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار بر همگان مبارک باد
بی منطقی هم یه جور منطقه، یعنی منطقه خودشو داره از اون طرف هم منطق آخره بی منطقیه چون هیچی تو دنیا منطقی نیست. پس وقتی به اوجه منطقت میرسی و میگی هیچی منطقی نیست یعنی تازه منطقی شدی چون اگه منطقی نبودی فکر میکردی همه چی منطقیه و باید با منطقه خودت جور در بیاد، یعنی چی؟ یعنی نهایته منطق! ولی تا زمانی که منطقت، منطقه دو دو تا، چهارتایی ه و فکر میکنی که آخره منطقی یعنی در اوجه بی منطقی داری سیر و سیاحت میکنی. میگی نه؟ بشین سر انگشتی یه حساب بکن ببین حرفه من منطقیه یا نه.(فکر نکن که سر کاری بود منطقی باش)
و تو با یه آهنگ آبی ٬ تو یه اتاق آبی عکس مادرت رو از دیوار آویزون میکنی و کنج اتاق زانوهاتو جفت میکنی و زلالترین دوست داشتنها رو تجربه میکنی ...
« ما خوبیم ٬ همه چیز خوب است . همیشه همین بوده ٬ بر وفق مراد ! هر روز بهتر از دیروز . زیادی خوش میگذرد این روزها - و هر روزها . خلاصه آنکه چرخ و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که به ما حال بدن ! دستشون درد نکنه . گفتم که همه چیز کاملاً بر مراد ماست و خلاصه اینا !!! »
از من به شما نصیحت ٬ هیچوقت اجازه ندید یه مغازه دار بهتون شرت تنگ بفروشه . اصلاً احساس خوشایندی نیست.
از من به اون مغازه داره نصیحت: مگه دستم بهت نرسه
آدما که بهت نزدیک میشن همچین دندوناشون هم تیزتر میشه ... اصلاً معنی صمیمی شدن همینه دیگه نه ؟یه هو گازت میگیرن