شد شش سال...
شش سال ٬کامل ِ کامل !
زود گذشت؟
انگار همین دیروز بود...همه فرودگاه جمع بودن... میگفتن میخندیدن... هیچکی نمیدونست این دوری قرار چقدر طول بکشه٬ چقدر اذیت کنه٬ چقدر دلتنگی...
ولی دیگه برام فرقی نمیکنه اگه این شش بشه هفت٬ هشت یا حتی ده! دلی نمونده که تنگ بشه!
آه کاشکی در این غربت ِ دور
مرا امید وطنی بود
ای کاش در این بادیه هم
امید آب و علفی بود!
و در این غربتِ سرد
و در این سوز ــ و در این بیم
چشم تو، چشمه نور
یاد تو، عطر گل یاس
و نگاهت چه تب آلود !
افسوس که غم غمناکِ مرا
نیست فرصتِ هیچ شرری
از سرزمینی دور به سرزمینی دورتر
از غربتی به غربتِ دیگر
و این اوج اندوه من ست!
ای کاش مرا
امید وطنی بود!
و در آخر بازهم شرمنده به مراحل پایانی رسیدم چیزی دیگه نمونده دندون رو جگر بزارین در بست اومدم
سلام ..
تبریک میگم خیلی زیبا بود امید وارم که همیشه موفق و سر بلند باشید من هم دور از وطنم
به ما هم سر بزنید خوشحال میشم
من و تومثل دواقلیم
جدا دردوسوی کره سرگردانیم
من وتو مثل دوسیاره
دورگاهی پیداوگهی پنهانیم
من وتوفاصلمون خیلی زیاده وطنم
بین مانامه رسون ابر و باده وطنم
با سلام خدمت دوست عزیز وبلاگ خوبی دارید دوست دار م برای با شما تبادل لینک داشته باشم با تشکر
سلام خوبین که
بدک نیست دوست داشتی یه سر بزن بازم اگه دوست داشتی بیا لینک کنیم
سلام ایلیا جان
حرف نداره خیلی قشنگ بود
زندگی شهد گل است
که زنبور زمان می خوردش
و هر آنچه که از آن می ماند
عسل خاطره است
من با خاطره هام زنده ام
همیشه خوش باشی و موفق
سلام دوست عزیز تبریک میگم همیشه قشنگ بوده ما رو یادتون نره موفق باشی
تا یعد به امید دیدار
بازم سلام
منم با نظر بقیه موافقم کارت قشنگه مطمئنم بهتر ازاینم میشه .........................
تا بعد