برنیلی آسمان رویاها با خون دل من نوشته شد نامت و در دفتر کوچکم, غزلهایم مرداب دو چشم شهلائیت را برایم ترسیم می کنند
بر سینه سرخ هر داغدیده ای از آغ آرزوهای گداخته و از خروش و نهیب عشق جویبار قشنگ آتش خشمت به بستر وهم خیالاتم صدمه زده است ومن از ایثارم می شکنم واز هر رهگذری نفرینی می قاپم .
اینک در آرزوی یک ترحم لب به ستایشش گشوده ام , عکس تو , همیشه روبروی من , در قابی آراسته به متن های عاشقانه حبس شده است .اما تو ترانه خوب می خوانی و مرا از کوچه پس کوچه های خیال برانگیز می رهانی و دستانت مرا به گرمی می ستایند و این یعنی هر آنچه من از خدایم می خواسته ام .
هان از تو سئوال می پرسم دختر پشمینه پوش با کدام لحن دلنشین ترا صدا کنم ؟ تو که همیشه جذبه چشمت در ژرفنای دریا خموش و سرد , تاریک چو من غمگین , غریب و غریب پوش خاطره های گذشته را برای مروری دوباره در اذهان خود اظهار می کنید ! چگونه در دل آرامشی به قدر یک سال نوری را بدست خواهی آورد تا در ثانیه ای ترا بقاپم .
تو رفتی , امید هم با از من دور شد و درد از راه رسید , بی تو بهارمن یعنی خزان و یادت همه عمرم , در سینه عاشقم جاودان باش .
خیلی چیزا هست که هیچ وقت فراموش نمیشن
اصلا نمی شه فراموشش کرد