-
درباره ماه رمضان
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 01:17
رمضان اسمى از اسماء الهى مىباشد و نبایست آن را به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گوش فرا مىدهیم: هشام بن سالم نقل روایت مىنماید و مىگوید: «ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى...
-
بدون شرح...
جمعه 23 شهریورماه سال 1386 14:51
-
عاشقی یعنی...
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1386 14:14
عاشقی یعنی ساعت ها ایستادند زیر برف و بارون و آفتاب برای دیدن معشوق عاشقی یعنی ماه ها مست دیدار بودن عاشقی یعنی خریدن یه لحظه ناز نگاه معشوق عاشقی یعنی یه نامه برای معشوق که تو دل سیاه شب از سپیدی فردا میگه عاشقی یعنی بو کشیدن دست خط معشوق عاشقی یعنی گریه کردن...گریه کردن...گریه کردن عاشقی یعنی بارها خواب معشوق رو...
-
امام زمان
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 17:11
بنام او که خالق یاس و نرگس است یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجت ای روح دعا سلام مهدی چندین بهار و خزان گذشت و نیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده و گرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0 عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه...
-
لاک صورتی
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1386 14:28
بیش از سه روز نتوانستند امام زاده قاسم بمانند . هاجر صبح روز چهارم ، دوباره بغچه خود را بست، و گیوه نوی را که وقتی می خواستند به این ییلاق سه روزه بیآیند ، به چهار تومان و نیم از بازار خریده بود، ور کشید و با شوهرش عنایت الله به راه افتادند . عصر یک روز وسط هفته بود.آفتاب پشت کوه فرو می رفت و گرمی هوا می نشست . زن و...
-
فقط با تو...
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 01:42
با تو آسمانی خلق خواهم کرد و کمانی به بزرگی یک خشم و چشمه بزرگی به وسعت خیالهای آویزان به سقف کاهگلی ام ، همیشه با خود فکر می کردم تا کی از عرض زمین به پهن دشت عشق سفر کنم و آن میکده را که شرابش خون است ویران کنم ، نه خیالی بیهوده است من و شاید شما هم نتوانی عاشق باشی و این پیروزی فقط شرطش کلمه ای یک بخشی بنام عشق...
-
بدون همیشه بیادتم
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 01:05
-
منتظرم...
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 13:54
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر چیز دیگری نیست بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست
-
زن زیادی
شنبه 23 تیرماه سال 1386 12:23
من دیگه چه طور می توانستم توی خانه پدرم بمانم ؟اصلا دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشته اند.همین پریروز این اتفاق افتاد .ولی من مگر توانستم این دوشبه ، یک دقیقه در خانه پدری سرکنم ؟خیال می کنید اصلا خواب به چشم هایم آمد ؟ابدا.تا صبح هی تو رخت خوابم غلت زدم و هی فکر کردم. انگار نه انگار که رخت...
-
به خاطر کی زنده هستی؟
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 12:57
گفت: به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم میخواست با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هیچ کس گفت:بخاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد می زد بخاطر تو با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز به او گفتم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده نیست
-
خواستگاری خر
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 09:29
-
حال شما؟
جمعه 18 خردادماه سال 1386 23:13
سرور شعر من سلام....چگونه اید خوش میگذره؟ ببخشیدا بازم شبا میرید کنار پنجره؟ ستاره ها که در میان شما میرید نگاه کنید؟ اون ستاره پر نوره....رو بازم میرید صدا کنید؟ کتاب حافظ میذارید پایین تخت کنارتون؟ فال میگیرید هنوز واسه مهر و وفای یارتون؟ از من بیچاره چی؟شب یه وقتایی یاد میکنید؟ بازم سر دیونگی هام داد و فریاد...
-
رسیدن
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 16:58
زندگی پر از سواله می دونم رسیدن به تو خیاله میدونم تو میگی یه روزی مال من من میشی اما موندنت محاله میدونم تو میگی شبا دعامون میکنی چشمه ی چشات زلاله میدونم توی آسمون سرنوشت ما ماه کاملم هلاله میدونم تو میگی پرنده شیم بریم هوا غصه ی ما دو تا بال میدونم چشم من پر از غم نبودنت دل تو پر از ملاله میدونم طاقتم دیگه داره...
-
به هر آنچه که تو می پرستی من بیگناهم!
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 09:26
طفلی برگزیده از بطن خاک و زایده عشقم، مکتبم قرآن و عاشق ایمان آرزوی دیرینه ام یک مشت خاک است و کمی شن از ریگزار این دیار برای فهم حقایق، برای فهم گل از گلبرگ و برای ایجاد عشق فقط به کمی نازکاسبرگ نیاز دارم .همیشه از تو به خود می رسیدم اما الان از خود به خدا رسیدم و می بینم همان مشت خاک و کمی روح که در من دمیده می شود...
-
کاش کاش کاش
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 22:14
کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش کاش تولد خود را هیچ وقت نمی دیدم کاش این زندگی را با چشمانم نمی دیدم کاش در پس این زندگی جاده ای نمی دیدم کاش حس غریب تنهایی را در فکرم نمی دیدم کاش آسمان بی ستاره را جلوی چشمانم نمی دیدم کاش عشق را درلا به لای چشمان گریان نمی دیدم کاش...
-
گفتم و گفتی
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 20:40
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر چیز دیگری نیست بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست
-
دوست دارم
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 13:01
من عشق را در تو تو را در دل دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم...
-
کم و بیش انتظار
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 02:18
سلام به همه دوستان خوبم علت دیر به دیر آپدیت شدن رو ببخشید که اون هم کم کم درست میشه یه خورده مشغله های کاری است که بعد از تموم شدنشون حتما از خجالتتون در میام و سعی میکنم بیشتر در این کلبه برفی باشم منتظر حرفهای تصویری باشید ... که خیلی دوست دارم بگذارمشون از خودم و عشقم در حرفهای تصویری به زودی...!!!
-
میدونم...!
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 00:21
زندگی پر از سواله می دونم رسیدن به تو خیاله میدونم تو میگی یه روزی مال من من میشی اما موندنت محاله میدونم تو میگی شبا دعامون میکنی چشمه ی چشات زلاله میدونم توی آسمون سرنوشت ما ماه کاملم هلاله میدونم تو میگی پرنده شیم بریم هوا غصه ی ما دو تا بال میدونم چشم من پر از غم نبودنت دل تو پر از ملاله میدونم طاقتم دیگه داره...
-
یک پلک به هم خورد...
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1386 06:13
چه زود گذشت این روزها از غافله عفب نمونید .... بدووو بدووو دیرت نشه... عاشق باشید و مهربان ...هیچ ثانیه ای رو از دست ندید ... روز و شبتون بخیر در این ماه جدید....
-
روباه و کلاغ
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 15:58
یکی بود یکی نبود . در یک روز آفتابی آقا کلاغه یک قالب پنیر دید ، زود اومد و اونو با نوکش برداشت ،پرواز کرد و روی درختی نشست تا آسوده ، پنیرشو بخوره . روباه که مواظب کلاغ بود ، پیش خودش فکر کرد کاری کند تا قالب پنیررا بدست بیاورد . روباه نزدیک درختی که آقاکلاغه نشسته بود ، رفت و شروع به تعریف از آقا کلاغه کرد : ” به به...
-
یه جوری ناجور
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 15:39
دلم میخواد صدات کنم دلم میخواد نگات کنم دلم میخوات بادیدنت مست بشمو دعات کنم دلم میخواد نگام کنی با نگات صدام کنی منو ببینی که مست شدم اونوقت منو رها کنی یکم عشقولانه.... عشق نمیپرسه که تو کی هستی؟ ........فقط میگه که تو مال من هستی عشق نمیپرسه که اهل کجایی؟...........فقط میگه که تو قلب من هستی عشق نمیپرسه که تو چیکار...
-
حضور یعنی همان لبخند تو
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 21:39
ثانیه ها با حضور تو بی بهانه ترین گل های ارغوانی منند, واین جز عشق نمی باشد . عشق من یعنی همان لبخند تو , یعنی سلامی دوباره برای من , در پرده ابهام آن نگاه دیروزت که شاید هزاران فرداهای دیگر وزمستانهای فروان دیگری ادامه داشته باشد. همه ناگفته ها را من با چشم خود می بینم , ومثل مثنوی می خوانم بیا صرفنظر از قامت دیروز...
-
آیا کسی آرد پیش تو پیامم را ؟
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1386 14:22
اگر بیاد داشته باشید آنروز چنان خورشیدِِِ نورانی تو تابیدی بامم را ، و بیشتر از همیشه می مهتاب می ریختی جامم را،و مگر با تو چراغ عشق بیفروزم و با یادت چراغان کنم شامم را،وبنازم جذبه ی چشم لیلائیت ، که مجنون بخشیدی نامم را ،در این فصل پر از درد و غبار آلود ، تن تو پیوسته عطر آگین می کند مشامم را ، بمان با من، تو با آن...
-
پیشاپیش عید نوروز رو به همه تبریک میگم!
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 20:50
بهار جشن طبیعت است، و طبیعت در جشن بهاری خویش آنقدر زیباست که آدمی را مسحور خویش می کند، آن چنان که از سخن گفتن باز می ماند و حرف هایش، ناگفته، در ژرفای جانش انباریده می شود. به جای او گنجشگان پرگو سخن می گویند و زبان گنجشگان یعنی: بهار، برگ، نسیم، عطر. آیین ها و رسم های مردم فرآیند الزامات و نیازهای درهم تنیده مادی و...
-
در آسمان
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1385 01:59
"فقط صدای زوزه ی باد از درزهای پنجره ام می آید" سایه ی سرم روی کاغذ افتاده...چیزی نمی بینم چند تکه کاغذ روی میزم - به همراه ساعتی از کار افتاده عکس های سیاه و سفید... خرده آشغال های دیگر سازهای غربت... صدای بازاریان سکوت شب را بر هم می زند شب شده - از پنجره ام به شهر تاریک نگاه می کنم مادری دست کودکش را گرفته... می...
-
جشن چهارشنبه سوری
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 20:38
" زردی من از تو ، سرخی تو از من " ، " غم برو، شادی بیا " و " محنت برو ، روزی بیا "، از جمله اشعاری است که پدربزرگها و مادربزرگهای امروز که همانا جوانان دیروز هستند، با نام " چهارشنبه سوری " با خود زمزمه میکنند. در روزگاران نه چندان دور در ایران کهن رسم بود که مقارن چهارشنبه آخر سال خانوادههای ایرانی به یمن رسیدن...
-
قاطی پاتی ...
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 11:11
کوش اون دختره که سرطان داشت و تا چند ماه دیگه قرار بود بمیره و این آخر عمری عاشق من شده بود؟ من چند تا سؤال دارم . میشه تو کوشی ؟شاید که رفتیبدرود...یکی عاشق من شد که اونم پرید مثل یه مرغ دریایی که اشتباهی تو کویر به دنیا اومده باشه ... دیروز تو صحرا با یه مار دوس شدم وقتی بهش گفتم من مرغ دریاییم بهم خندید ! طفلی من...
-
من هیچ
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 00:16
از چشم داغ خورده شهوت بار تو تا نگاه چشمانِ آبی یک زنْ ، راهی نبود به قدر فاصله دل تو تا کوره راه دلِ سنگِ من . یادمه طرح می ساخت ، و انگشت های خسته تو، تند تند،هی می بافت طرح ساده ای ، امّا مبهم از چشم های خوشگلِ من . از بس دویده دلم پی دلِ تو و پی آن صبح سپید ، نایی نداشت او، جان شما و جان دلِ من . من هیچ !! اصلا...
-
بعد از چند وقت یک برف خوب مشهد اومد...
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 17:21
سلام به دوستای ماهم امروز میخوام چند تا شعر باحال از سهراب بنویسم خوب از معروفترین اونا یعنی: هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟ =====> من نمیدانم که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست گل شبدر چه کم...