*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

انتظار

منتظر باشید.!؟

ایمیل وبلاگ

دوستان خوبم اینم ایمیل وبلاگ iliya.co.sr@gmail.com به امید ایمیلهای خوبتون

غرور وحشی من

صدا کن مرا , تا صدا کنم ترا , و همه با هم یک صدا بگوئیم صدا کن مارا , منی که طنینم از جنس خاک پاک و ایمان بود و تکیه ام بر خویش, منی که هیبت البرز در سکوتم بود, منی که از غم بی همدمی , غرورم مرد و شبی از درد حقارت روح ایمانم شکوه و عظمت خود را در خود کشت و همان غرور مجروحم در خاک تشنه و چرکین کوچه ها لغزید و به پای سلامی گرم و صمیمی بی جواب ماند و گوش نازنینم این شکست را با طبلی از صدف د رسیطره مغزم به تصویر کشید .

دستان پر تب مردانه ام در هوای بهاریت خشکید,اکنون صدا کن مرا, منی که چشمه یکرنگی و صمیمیت را هرگز ندیده ام و روح وحشی من مرد و شکوه درونی خود را کشت و باطنم پوسید و بوی گندم و تعفن زخم دلم زحجم بزرگ عشق برخاست                       

 

کنون پشیمانم   !!  پس مرا با لحجه گل صدا کن مرا مرا بنام خودم بخوانید که با فریب شما , همگام و با دروغ شما موافق نیستم .

صدا کن مرا , ای در تو زبان و گفتگو با من در پلک تو چشم و جستجو بامن , خالی تر از نگاه و ابر و بارش برفم , فریاد  ,تو طبل تهی هستی و های و هوی با من , اولین حرف کتابم یا علی و تو کشکولی از عشق علی و یا هو , یا هو گفتن از من...

روزگار پر هیا هو

این روزهاخیلی سرم شلوغ شده... تنها موسیقی میتونه منو از این شلوغی نجات بده بر میگردم....

اگر چه سخت دلگیرم

اگر چه سخت دلگیرم ، در این تکرار مکررات اسیرم

لیکن از صمیم قلب تُرا ای زیبای خُفته در رختخواب شب ،

تُرا تا لحظه دیدار ، تُرا تا مرز بی انکار ، تُرا می خواهم و تُرا می جویم .  ( خدا )

اما تو مثلِ همیشه مرا در خود جا مگذار ، نگاهم کُن ، نگاه  منم همان خودِ تنهایی در سقف کوتاهِ دلتنگی .

حریص ام برای لحظه موعودت ، گریزی نیست از این بودن و لیک با تو خواهم آمد به سبزینگی دِلت ، و از هر فرصتی با تو برای عشقت لبریزم از آرزوی شبانگاهی .

بدون تو دلم را برکدامین شانه استوار آویزان کنم ، صدایی جز حزنِ دلْ در این دالانِ تنهایی نیست .

چرا دیگر نمی آیی تا از این کابوس طولانی رهایمْ کنی ؟

بیا و مرا با خودت ببر ، حتی به هر بن بست که می خواهی ، ولی مرا در خویش جا مگذار ، ببر به هر جایی که بتوانم ریشه ای در خاک  تَر کُنم .

در اینجا شعاریست بنام   ( بدونِ عشق باید سر کرد  ) .یاد آنروزهایی که دلم سبزُ بهاری بود و از آن زمان تا چند وقتی در احساسم طنینِ عشق جاری بود  یاد آنروزهایی که دلم پْر از تمنای تو بود و از آن زمان تا چند وقتی در احساسم طنینِ موسیقی جاری بود