*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

از عشق و دلدادگی

خسته ام از جنس دیوار و هر چه قفس , از آرزوهای بر نیامده و حبس نفس .

 خسته ام از دورنگی و ریا , خسته ام از حجم سنگین نفس , باز می رسم به همان دلدادگی و هحدوده قفس .

خسته ام از ابر و باران و خورشید و دود و غبار , خسته از طلوع و غروب دهشتزای این دیار , منم و فصل کوچی پوشالی از این بهار .

خسته ام از رفت و آمدهای دور . خسته از درون خودم ,  از کویر و دشت و صحرا و عبور .

خسته ام از از دیدن هر منظره , از بغض بی انتهای هر هنجره ,  خسته از عشق های دروغین زمانه , از طبیعت در درون پنجره  .

خسته ام از خستگی و سادگی , از این همه بدنامی و افتادگی , خسته از زمین از عشق و دلدادگی  , خسته ام , خسته از خستگی و سادگی .

خسته ام از وزش هر نسیم ,  لابلای بوته ها که می رسیم , خسته از درخت و شاخه های بی نصیب  , از هر آنچه که به سادگی بهش می رسیم .

خدای همیشه همراه..!

 همه ی ما در ساحل زندگی قدم میزنیم و هر گاه که به پشت سر خود نگاه میکنیم دو جای پا میبینیم یکی واسه خودمون یکی برای خداولی یه روز دیدم در بعضی از روزهای زندگیم که سخت ترین روزها هم بود فقط یه جای پا روی ماسه است گفتم ای خدا مگه نگفتی که اگه به یاد تو باشیم تو هم با مایی پس چرا منو تنها گذاشتی اونم زمانی که واقعا به تو نیاز داشتمخدا جواب داد بنده ام من به عهد خود وفا کردم انجا که یک رد پا بود من تو را در آغوش گرفته بودم

سلام خوبین؟خوشین؟چه خبرا؟ما که امتحانامون شروع شده اها چند تا  جکولی امیدوارم به کسی بر نخوره

۱)یه روز یه ترکه اسمه بچه اش را میزاره سوج میگن حالا چرا سوج گذاشتی  میگه اخه پشت اتوبوس نوشته بود یا سوج

۲)یه روز سه تا یزدی میان میگن چرا برای ما جک نمیسازین میگن خوب برین یه کاری بکنید که ما بتونیم .میرن تو کویر ماهی گیری یه دفعه یه ترکه با قایق موتوری رد میشه!

۳)میدونید چرا قزوینی ها خوشبختن ؟چون خوشبختی جرات نداره بهشون پشت کنه

تولدت مبارک/ دقیقه های خاموشی

سلام امروز یکی از بهترین روزهای زندگیم خواهد بود و جشنی بزرگ خواهم گرفت چون سالروز تولد وبلاگ هست یک سال گذشت خیلی زود نگذشت دیر هم نشد یک سال همون یک سال بود یادمه اولین عنوان وبلاگم اسمش طنز روز بود دومیش من و خودکار آبیم سومیش روزهایم آفتابی است چهارمیش روزهایم برفی است طی این سالها با خیلی چیز ها آشنا شدم دوستانی رو از دست دادم با کسای جدیدی آشنا شدم... فکر میکنم این مسائل واسه همه باشه.. باید تشکر کنم از دوستانی که همیشه لطف دارن و منو شرمنده میکنن و همیشه به وبلاگم سر زدن نظر دادن  از دیر آپدیت شدنش ناراحت شدن و...از جمله این دوستان سارا خانم و بچه های دیگه که لینک وبلاگشونو دادم بهتر خودتون با اونها آشنا بشید تشکر میکنم...صد سال یه این سالها ایلیا دات کو دات اس آر تولدت مبارک

   نشسته بودم و خسته از دست زمانه , تقویم دلم را پاره پاره می کردم . توی مرگ ناخواسته  درون برگهای پر از سکوتش , خنده بی روح مردمانی دیدم دو رو: واسبانی که شیهه زنان برخواب سنگی کودکانه ام می تاختند , همیشه از یک غروب سرد تا غروبی دیگر در شفافیت زلال عشق , خیره در موجهای سهمگین دریا بر لوح ذهنیت جاری می شوم وخاکستری آن ماه که در لوای آتش دورنگیها سوخته بود را درکیسه ای جمع کردم وصادقانه به اوج آسمان به پرواز در آمدم واز توی تکه تکه خاطراتم تو واپسین لحظه دلخراش ناله جون دادنم می آمد به گوش جنگل پیر ونسیم از روبرو می آمد تا مرا تسکین دهد روزهای برفی با تو هستم در بهارو همه فصلهای سال...

از دست این سرور ها ...

سلام به همه دوستان

 بعد از سلام تشکر کنم از سارا که منو مجبور کرد خیلی سریع پیگیر بشم ببینم چرا تالار گفتمان وبلاگ غیبش زده ... اول فکر کردم واسه اینه که قالب رو دستکاری کردم پریده اما دیدم نه همه چیز سر جاشه . رفتم دنبال ریشه اصلی  میدونید چی دیدم ....!؟

با عرض پوزش

 

به دلیل تعویض سرور استفاده از مطالب این سایت در این لحظه امکان پذیر نمی باشد.

لطفا طی ساعاتی دیگر مراجعه فرمایید.

با سپاس فراوان

 بله این بود که نمیگذاشت تالار گفتمان باز بشه...

خوب من و شما که همیشه واسه این جور چیزا سرکاریم این یکی هم روش ... میرم یه ساعتی میام که سرورتون درست شده باشه .. فقط امیدوارم که این که گفته طی ساعاتی دیگر نشه روزهای دیگر . هفته های دیگر .ماههای دیگر و .... بگیرو برو ....  

لب به ستایش گشوده ام

برنیلی آسمان رویاها با خون دل من نوشته شد نامت و در دفتر کوچکم, غزلهایم مرداب دو چشم شهلائیت را برایم ترسیم می کنند

بر سینه سرخ هر داغدیده ای از آغ آرزوهای گداخته و از خروش و نهیب عشق جویبار قشنگ آتش خشمت به بستر وهم خیالاتم صدمه زده است ومن از ایثارم می شکنم واز هر رهگذری نفرینی می قاپم .

اینک در آرزوی یک ترحم لب به ستایشش گشوده ام , عکس تو , همیشه روبروی من , در قابی آراسته به متن های عاشقانه حبس شده است .اما تو ترانه خوب می خوانی و مرا از کوچه پس کوچه های خیال برانگیز می رهانی و دستانت مرا به گرمی می ستایند و این یعنی هر آنچه من از خدایم می خواسته ام .

هان از تو سئوال می پرسم دختر پشمینه پوش با کدام لحن دلنشین ترا صدا کنم ؟ تو که همیشه جذبه چشمت در ژرفنای دریا خموش و سرد , تاریک چو من غمگین , غریب و غریب پوش خاطره های گذشته را برای مروری دوباره در اذهان خود اظهار می کنید ! چگونه در دل آرامشی به قدر یک سال نوری را بدست خواهی آورد تا در ثانیه ای ترا بقاپم .

تو رفتی , امید هم با از من دور شد و درد  از راه رسید , بی تو بهارمن یعنی خزان و یادت همه عمرم , در سینه عاشقم جاودان باش .

تو رفتی ولی نمی رود از گستره خیال من نامت , بر سینه سبز آرزو هایم به خط زرد ثبت شده است نامت در اصل پیغامت .