*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

در خیابان...

در خیابان مردی می گرید

پنجره های دو چشمش بسته ست

دست ها را باید

به گرو بگذارد

تا که یک پنجره را بگشاید

در خیابان مردی می گرید

همه روزان سپدیش جمعه ست

او که از بیکاری

تیر سلیمانی را می شمرد

در قدم های ملولش قفسی می رقصد

با خودش می گوید

کاش می شد همه ی عقربک ساعت ها

می ایستاد

کاش تردید سلام تو نبود

دست هایم همه بیمار پریدن هایی

از بغل دیوارست

کاش دستم دو کبوتر می بود

در خیابان مردی می گرید

آف چند دوست...

عشق یعنی انتظار و انتظار.....عشق یعنی هر چی بینی عکس یار عشق یعنی شب نخفتن تا سحر.....عشق یعنی سجده با چشم تر عشق یعنی دیده بر در دوختن.....عشق یعنی از فراقش سوختن عشق یعنی سر به دار آویختن.....عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی لحظه های ناب ناب.....عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی بنده فرمان شدن.....عشق یعنی تا ابد رسوا شدن عشق یعنی گم شدن در کوی دوست.....عشق یعنی هر چه در دل آرزوست عشق یعنی یک تیمم یک نماز.....عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق یعنی یک تبسم یک نگاه.....عشق ...

پروانه را گفتند: چون می دانی که تو را از وصل شمع جزء سوختن فایده نیست چرا گرد وی می گردی؟ گفت: من حیات را برای آن یک نفس می خواهم که بسوزم!!!

در زندگی اشتباه نکن...............اشتباه کردی اعتراف نکن.................اعتراف کردی التماس نکن......................

اسمتو گذاشتم گل ترسیدم پژمرده شی ، گذاشتم خورشید ترسیدم غروب کنی ، گذاشتم جونم که اگه رفتی منم برم

آدما مثل یک کتاب میمونن که تا وقتی تموم نشن برای دیگران جالبن پس سعی کن خودتو جلوی دیگران تندتند ورق نزنی چون اگه تموم بشی مطمئن باش میرن سره یه کتابه دیگه

نمی دانم تا چند روز آفتابی باید منتظر باران بود؟ کویر هم باید پایانی داشته باشد .... من هر چه پشت پنجره انتظار می کشم باران نمی بارد ! روزهای بارانی را از بچگی دوست می داشتم همیشه یادم هست که چه روزهای کودکانه ای بود ... من و کفشهای گل گرفته و لباس خیس ! دلم برای روزهای بی نیازی تنگ شده است !.. دلم به راستی گاهی تنگ می شود .. . از صدای شکستن یک ظرف گاهی .... از سکوت خانه گاهی ...

اگر مرگم به نامردی نگیرد مرا مهر تو در دل جاودانی است وگر عمرم به ناکامی سر آید تو را دارم که، مرگم زندگانی است

( خودم نخوندم)

خواستگاری برای احمق

عینکشو میزنه بالای موهاش،لنزای بیرنگشو بر میداره و دونه دونه میذاره روی مردمکهای سبزش.ریمل مشکی رو بر میداره و و هر مژه اش رو سه چهار برابری ضخیم و تیره میکنه.با این مژه های تیره چقدر وحشیتر بنظر میاد.ذاتش وحشیه،یه فروردینی سرکش که راحت رام دل نمیشه.
هر دفعه لنز میذاره یاد حرف دختر عمه اش میفته،خره برو عمل کن ،الان چشمهای سبز،رو بورسه،اونم چشمهای تو.
باید بزنم،باید بزنم...
 توصیه شده ی خان عمو جانه،اونور میز تو هتل نشسته و با بند ساعت گرون قیمتش داره ور میره،فقط میدونه که باید گرون باشه،حتما کسیکه ماشین رونیز سوار میشه ،ساعتش هم گرونه!
نگاهش از روی مچ دست پسر میره بالا،چه بلوز خوشرنگ و تمیزی پوشیده،یعنی همیشه انقدر تمیزه؟چه کراوات شیک و خشگلی،اوم بد نیست،سورمه ای با خطوط درهم آبی آسمونی،عشقش چه رنگیه؟ یعنی تا حالا عاشق شده؟
چقدر راحت لم داده،میتونه ازین رسمیتر بشینه،نمیتونه؟چقدر حرف میزنه،پشت سر هم،خیلی که حواسش رو جمع میکنه ،4کلمه رو بیشتر از همه میشنوه :خونه،ماشین،ویلا،پول...خونه ،ماشین،ویلا،پول.پیش خودش تکرار میکنه تعهد،وفاداری،عشق،صداقت...تعهد ،وفاداری،عشق،صداقت!
باید بزنم،باید بزنم...
چشمهاشو ببین،خدای من یه دنیای دیگه است...دهن و چشم انقدر بهم نزدیک و پیامها انقدر متفاوت!شهوت و مرد سالاری تو چشمهاش داره موج میزنه،پول و ثروت تو کلامش،بابا طوفان بپا کردی با این امواج ...نه مثل اینکه هیچ خبری از صخره های غرور نیست که ترو بشکونه؟
بحثش سر چی بود؟باید حواسم باشه،شاید یه سوالی ازم پرسید.ای بابا هنوز که داره از املاک جد و آبادش میگه....بگذریم.
موهاش چه کم پشته،از ایناس که بعد از 30 سالگی موهاشون شروع بریختن کرده !مهم نیست ولی تا حالا دستهای زنی توی این موها رفته؟خودتو گول نزن،بالاخره که چی !حالا معلوم نیست چه شامپویی میزنه!تصورشو بکن دختر کسیکه ماشین رونیز داره،شامپو پاوه بزنه به سرش!!!خوش خنده بوده بودن هم دردسره!نیش پسر تا بناگوشش باز میشه،تو دلش میگه نیشتو ببند پسره ی ...معلوم نیست با اون نگاه کثیفش چه جوری داره میبیندش، لخت یا با لباس خواب!
باید بزنم،باید بزنم...
2تومنی های نو رو از تو کیفش جلوی چشمهای دختر در میاره و میذاره تو بشقاب گارسون، 7 تا اسکناس آبی نو یعنی میدونه آبی سرور هر چی رنگه تو عشقه؟؟؟انگار که قله توچال رو فتح کرده مرتیکه ،با لبخندی دعوتش میکنه بسمت ماشین،تو راه از چشمهای سبزش تعریف میکنه، بی اختیار دستش میره زیر شال ،لای موهاش،مونده چه جوری اون مسیرو شونه به شونه اش تحمل کنه!
باید بزنم باید بزنم...
صدای داد و بیداد بابا داره میاد از بیرون ،احمق ،احمق،احمق !
احمق لنزاشو در میاره،ریملشو پاک میکنه عینکشو به چشمش میزنه و بفردا فکر میکنه،فردا شنبه است،فرصت خوبیه ،آرایشگاه خلوته،10 جفت چشم نچ نچ کنان نگاهش نمیکنن ،وقتی داره به شهناز جون میگه،مثل 3سال پیش برام 3 سانتی بزن.
میدونه خونه که بیاد،مامانش میگه خاک بر سرت کنند،دیوونه ی بدبخت، و باباش میگه احمق، باز تو رفتی گند زدی تو اون موها.
باید بزنم،باید بزنم،هم موهامو هم دادهامو...

این داستان چندان واقعی نیست.

یک به یک

یاران ، بدانیدکه یاران یک به یک مرا از قافله جا گذاشتند .

بدانید ، وقتی تمام روزنه ها بسته شد مرا در گرد باد حادثه ، تنهای تنها گذاشتند .

با هم برویم ، و فقط یک پنجره ،! یک پنجره فقط به رویم باز گذاشتند که به سمت تو باز می شُد

از فرطِ خشم،گریه امان مرا داشت می بُرید و چون کار مرا به فردا گذاشتند همه قامت ها از نبودم خم شُدند و آن جایی که از حماقت خود غرق شده بود صدف در داخل خود شکست،و آنها تقصیر را به گردن دریا و موجهایش گذاشتند

!!  هیچ دلی دیگر نسوخت برای زرد شدنِ گل ، و وقتی من درونِ باغچه ها پا گذاشتم همه شبنم ها ریختند ، ای کاش نشکند دلِ واژه های نابِ عشقم ، که در آنجا خط فاصله ها

را کنار هم چیدند ، مرا تنهای  تنهایم گذاشتند .در همان اتفاقِ دیروزی که انگار همین امروز بود ، سُرخِ سُرخ شدم ...

در این خاک

در این خاک
در این خاک
در این مزرعه ی پاک
به جز عشق
به جز مهر
دگر بذر نکاریم
................................................
دلم بر زخم عشقی مبتلا شد
که درمانش بلا دوش بلا شد
شدم عاشق که طرح نو بسازم
ولی ویرانه ای ماتم سرا شد
................................................
گرچه شطرنج عشقت شاه قلبم مات شد
در حقیقت باختم
اما
فراموشم نشد
خوب بید...!