*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

*.:.*.روزهایم برفی است.*.:.*

.*.از روزهایی میگم که همیشه واسم برفی بوده روزهایی با دونه های بلوری سفید که همیشه دوستشون داشتم روزاتون برفی.*.

موزیک

سلام آهنگی که گذاشتم چطوریه...؟

 

مخابرات

سلام . ای بابا این مخابرات هم چه گیر سه پیچی داده تابلوی گفتمان تا اطلاع ثانوی درشو مخابرات برف گرفته ...

مشترک گرامی

دسترسی به این سایت امکان پذیر نمیباشد

آخه تا کی ...!؟

لبی تر کرد

 حتک حرمت به حرم مطهر امام هادی (ع) رو به همه تسلیت میگم

اگر خورشید عشق نبود

خود درخت هم خستگی درمی کند . اگر تکیه کند به او

درخت تکیه به او داد  وخستگی در می کرد . هوای تیره ونامطبوع از طبیعت فاسد این دشت بلا خیز را به سینه کشید ودر باز دمش هوای تازه ای پر از احساس به ما پس می داد , که هوا معطر از آن شد آری لبی تر کرد وخستگی بدر کرد , آسمان را پر از آن کبوترسفید کرد وپری از سیمرغ را به من داد  تا بواسطه آن هراز گاهی به درخت دسترسی پیداکنم ,

درخت سفر زندگی را سر کردوهراز چند گاهی لبی تر کرد.

ولحظه ای نیاندیشید وپابه پای خطر , روزگار مارا سر کرد.

مسافران همه  ببینند , سنگلاخهای آنطرف را درخت تکیه داد وراه مسافرت را دراین مسیر ,مُُیسر کرد .

تو که مطالب مرا می خوانید از خود می پرسید؟

چگونه می شود این همه را باور کرد.

جورج   بوش و بلر در جنگِ عراق

سرود مخفی نگاهت ، در نبضِ پر تلاطم چشمه سارِ کوچکی من می درخشد و سیاهی زندگی ات ناگهان نمایان می شود .

ای کاش ! !

بغضِ من ترانه های زخمی تگرگ را به تکلمِ های دریا می بخشید ، و پلاک های طلای گردنی که با دست قلم شده ، در مدارِ مسدودِ زمان آویزان می کردم .

اینجا در دلم کبوتری نوبال به رنگِ سفید به خوابِ خاموشی مردابِ مرده است و بازچیدنِ لکنتِ بی اساسِ زبانش بر گلوی باد بر عهده می گیرم .

پرده های تاریک خاکستربرچشمانِ ناگشوده من کشیده شده است .

از خونابه ها خون می چکد ، و ترنمِ ترانه تلخْ که از هزاره هجران در آنطرفِ مرز ایران  ( عراق ) شنیده می شود .

آنجا جنگ است ، جنگِ نفتْ ، جنگِ سلطه ، جنگِ خاورمیانه طلبی ، آیا کسی هست ؟

 تا سوره ای را در گوشِ آلاله های نوشکفتهْ بخواند .

تا گریه کنند ( زنان و کودکانِ ستمدیده عراقی ) 

وقنوتِ ناتمام را کسی تمام کند .

تا من همْ ، هم پیاله سرشارِ شقایق ها شوم که رازِ تِشنگی دریا را برای لب های بر خاک ریخته طفلانِ معصومِ عراقی معنا کنم .

این در حالی است که ما همگی مات و مبهوت و سر در گم شده ایم .

این منم

 

حالا منم.

بر فراز قله تنهایی.

حالا منم بر فراز قله غرور هایم. تنها.

بر روی پاهای خودم.

ایستاده و نظاره گر بر پایین.

حالا منم بر روی قله پیزوزی آرزوهایم.

تنها هستم.

مثل زمان میلادم.

و مثل زمان مرگم.

تنهایم مثل اول بودنم و مثل عاقبت رفتم.

با تو بودن را زیستم.

با تو بودن را دیدم.

با تو بودن را با بلند ترین آوا خواندم.

و با من بودن را در زلال جاری روحت دیدم.

و در نجوا هایت خواندم.

ولی هنوز تکیه گاهی هستی ولی این بار نه برای من مغلوب.

بلکه برای من غالب.

در افکارم و در روح پر خروشم.

اکنون چون دریا خروشانم.

و به مانند موجهایش سرکش بر آسمان.

این بار منم با سینه ای سپر کرده در مفابل روزهای بی خبر تقویم عمرم. تنها.

و تو خواستی که ایستاده باشم نه بر پاهای تو بلکه بر پاهای خودم.

اینکه نظاره کن.

بر پاهایم بنگر.

این منم.

من.

ایستاده چون کوه.

با صلابتی چون سرو.

جنگجویی تنها در میدان بزرگ جنگ بین خودم و تقدیر مجهولم.

با شمشیری از علم و هنرم.

با سپری از منطق.

حال این بار این گونه خواهم زیست.

حال این بار بودن را اینگونه تجربه خواهم کرد.

تنها.

بدون هیچ.

در آرامش اقیانوس خیالم.

ولی با دلتنگی غریبی که در دل دارم.

ایستاده ام نظاره کن مرا