آرامش در رویا !!!

پله ها راآرام آرام بالا میروم...

 

می خواهم آنچه را که می بینم ببلعم

 

هوا داغ و سنگین است

 

ولی من سبکم و چیزی آرام و خونسرد در وجودم می لرزد

 

دوست دارم از ریشه ی همه شان مکیده شوم و تا نوک همه ی شا خه هاشان بالا برم

 

دوست دارم آن خزه ای باشم که روی تنه های نجیبشان روییده

 

دوست دارم آن پرنده ی کوچکی باشم که با جیغ کوتاهی از سر آن شاخه پرید

 

دوست دارم آن بوته ی تمشکی باشم که خاک آن کنج در آغوشش گرفته

 

دوست دارم همه ی ذراتم از هم گسسته شوند و همه ی آنچه میبینم باشم

 

دوست دارم نفس این سبز بی انتها باشم

 

دوست دارم همخانه ی این شاپرک باشم

 

می خواهم همه ی عمر این راه را تنهای تنهای تنها بروم

 

صدای جیر جیرک ها همه ی ذهنم را پر میکند

 

ازسر هر شاخه ای ...

 

با همه دل آرزو می کنم

 

خدایا !!!!!!!!!!!!!!!! تا پاییز زنده ام نگه دار!

 

می خواهم سبزینه ام را غرق افسون ببینم !

 

زرد...قرمز..نارنجی ... بنفش ... کبود ... نیلی ... ارغوانی ... خاکستری ...

 

دوستت دارم آرامش در رویا !!!

 

به سراغت می آیم ... روزی که غرق رنگ های سوخته ی عاشقی ...