آیا کسی آرد پیش تو پیامم را ؟
اگر بیاد داشته باشید آنروز چنان خورشیدِِِ نورانی تو تابیدی بامم را ، و بیشتر از همیشه می مهتاب می ریختی جامم را،و مگر با تو چراغ عشق بیفروزم و با یادت چراغان کنم شامم را،وبنازم جذبه ی چشم لیلائیت ، که مجنون بخشیدی نامم را ،در این فصل پر از درد و غبار آلود ، تن تو پیوسته عطر آگین می کند مشامم را ، بمان با من، تو با آن میخانه پر از جذبه چشمت بالا بلند ، و اینک آرزو وار بی تو می خوردن باد حرامم را .

به حیرت ماندم و تشنه ، در این صحرا ، تو ای دریا ، چو می آئی خوش می کنی کامم را ، عزیزم به کی انس خواهی گرفت ؟ آیا کسی آرد پیش تو پیامم را ؟

این زمان برایم زمان شکفتن و و این هوا برایم هوای بهار با رایحه دلپذیر عطر اقاقیا ، این فضا ، فضای معطر و مصفا و صفای بهار ، دوید در رگ خشک زمین امسال شراب حیات و رقصید برتن تو امسال عشق عقاب ( من ) .

چه بگویم نشست بر لب گل ، نوشخنده های بهار ، و غروب تلخی در زمستان امسال ، و طلوعی دیگر در فصل بهار ، .

زمانه سبز و زمین سبز و زیر پای بهار سبز ، چمنگونه به جویبار شد جاری شراب گل و آرزویی ناتمام مانده بر لب خشک همین زمین، امسال .

مرا زغم برهان ای جادوی صمیمی ، ای طراوت موعود ، من بی تو نیستم ای دوست و آشنادربهار امسال ، .

آن دو چشم ناز تو برایم آرزوست ، ای چراغ امید هزار مرتبه بهتر از بهار امسال ...

سال نو هم مبارک