یعنی
لحظاتی ست پر از شیرین ترین دردها
پر از خواستنهای نا خواست ها
پر از یقین تردید ها
پر از فریاد خلوتها
لحظاتی برای تنهایی ... برای طلب و داشتن ها ...
بر سر دو راهی خود و او , او را را خواستن ها ...
پرستیدن ها ... عشق و ایمان را داشتن ها ...
تجربه ی نگاهی تازه ... تجربه ی احساسی دیگر...
بغضی بی دلیل و اشکی بی پایان...
خسته ایی ...
خسته از تکرار ترنم احساست ...
خسته از دوام قلب بی نشانت...
عاشقی ...
عاشق وجودی پاکتر ...
نگاهی دیگر , احساسی نو تر ...
اعتقادی پایدارتر ...
پرستشی پر بها تر ...
بغض و اشکی که ترنم حدیثی دیگرند...
و دلیلی برای تمام نفسهایت ...
نشانی برای قلب بی نشانت...
و تمام هستی ات
یعنی " او " ...