از چشم داغ خورده شهوت بار تو تا نگاه چشمانِ آبی یک زنْ ، راهی نبود به قدر فاصله دل تو تا کوره راه دلِ سنگِ من .
یادمه طرح می ساخت ، و انگشت های خسته تو، تند تند،هی می بافت طرح ساده ای ، امّا مبهم از چشم های خوشگلِ من .
از بس دویده دلم پی دلِ تو و پی آن صبح سپید ، نایی نداشت او، جان شما و جان دلِ من .
من هیچ !! اصلا هیچ هیچ !!
من میدانم هیچ بهانه خوبی برای زیستن تو نبوده ام ، برو طرح آن زن زیبا بساز ، که مانده بر سر راهِ دلِ من .
انگشت های خسته تو همانند انگشتانِ خسته من باز می بافند عشقی نوین ، چشمی حزین و طرح آن مرد پاک ، امام من ، مرید من ، و جواب سئوالهای من .
از چشم داغ خورده غمبار تو تا نگاهِ عاشقِ من ، یک سالِ نوری است تا تنگنای دلِ من .تاسوعا...
سلام ... کمی دست کاری در ظاهر وبلاگ من و خیلی اذیت کرد.... امید به اینکه دیگه دیر باز نشه...